درس-گفتارهای الهیات شفا» شرح وتحلیل فصل یکم از مقاله ی یکم فن سیزدهم شفای شیخ » درس-گفتار سوم
جمعه 24.4.84 برابر 8 جمادی الثانی 1426
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا محمد خاتم المرسلین و آله الائمة المعصومین
و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین الیوم الی قیام یوم الدین
اما بعد
مرحله ی دوم تمهید یونانی: تقسیم علوم از دیدگاه ارسطو
در فصل هفتم از کتاب کاپّا می گوید:
“هر علمی اعم از علوم صناعی و علوم ریاضی،مبادی و علل هر یک از موضوعات خود را می جوید،مانند علم پزشکی و ورزش و سایر علوم”(آ1064).
اینجا ما با یک تقسیم دیگر روبرو هستیم و آن تقسیم علوم به صناعی و ریاضی است و البتّه کمی بعد فلسفه را از همه ی این علوم سوا می کند.و ضمناً معلوم می شود که پزشکی و ورزش هم از دید ارسطو علمند.حالا ملاک این تقسیم را بررسی کنیم،این تقسیم کمی با ظاهرش تفاوت می یابد.می گوید که علوم صناعی و علوم ریاضی به تحقیق در یک جنس می پردازند ولی نه به عنوان موجود بما هو موجود و فقط فلسفه است که به این نحو تحقیق می کند.پس در واقع علم را تقسیم می کند به علمی که جنس را تحقیق می کند – یعنی ماهیّت-،و علمی که وجود را بررسی می کند.بعد در مرحله ی بعد دسته ی اوّل تقسیم می شود به ریاضی و صناعی و ورزش و طب هم داخل یکی از این دو و در واقع داخل در علم عای جنس و ماهیتند.
چند جمله بعد می گوید که:
”یکی از علوم علم طبیعی است و تردید نیست در این که این علم باید با علوم عملی و علوم صناعی فرق داشته باشد،زیرا در علوم صناعی مبدأ حرکت در صانع است نه در مصنوع،و این مبدأ یا صناعت است یا قوّه ای دیگر.در علوم عملی نیز حرکت در عامل است نه در عمل.ولی علم طبیعی به اشیائی ناظر است که مبدأ حرکتی در خویشتن دارند.بنابرین علم طبیعی نه علم عملی است و نه علم صناعی،بلکه علم نظری است،زیرا به هر حال باید تحت یکی از این سه جنس قرار داشته باشد.”(ای 1064).
به نظر من این عبارات تقسیم قطعی و جدّی ارسطو در طبقه ی اوّل تقسیم را نشان می دهد. علوم را تقسیم کرده به نظری و عملی و صناعی و هر سه را هم تعریف کرده است. پس تقسیم ارسطو یک قسم “صناعی” هم دارد که در اخلاف کم کم حذف می شود و در ابن سینا دیگر نیست. راس در تکنگاریش در باب ارسطو این قسم سوم را توجه کرده (ترجمه ی فارسی:287). این از طبقه ی اوّل تقسیم ارسطویی.
حالا باید دید که در طبقه ی بعد هر یک از اینها را چگونه تقسیم می کند، که از این میان حکمت نظری بررسی شد.
در تحلیلات ثانیه یک عبارتی دارد ارسطو که کمی سخت است فهمش، می گوید:
”و امّا درباره ی اینکه چگونه باید دیگر کارکرد های ذهنی باقیمانده را در میان اندیشه های برهانی و عقل و دانش و فن و هوش عملی و حکمت بخش کرد،باید گفت که این امر بیشتر به نظریه ی طبیعی تعلّق دارد و از سوی دیگر تا اندازه ای به علم اخلاق”(ب 89،سطر 9)
.حالا این را فعلاً فقط در نظر نگه دارید تا بعداً به دردمان بخورد.
حالا در حکمت عملی کمی سخت تر به نتیجه می رسیم، چون اینجا تقسیم کمی فرق می کند. ارسطو همانطور که راس تشخیص داده اخلاق و سیاست را از هم جدا نمی داند و این نکته ی بسیار حائز اهمّیتی است. من عین عبارت راس را از روی ترجمه ی آقای دکتر قوام می خوانم:
”به عقیده ی ارسطو دانش بر طبق اینکه خودش هدف باشد،یا ابزاری برای عمل باشد،یا ابزاری برای ساختن چیزی سودمند یا زیبا باشد،سه گونه است:نظری،عملی یا تولیدی.برترین دانش عملی – که دانش های عملی دیگر فروعات و کارگزاران آن هستند- سیاست است،یا چنانکه ما با نظر به آگاهی مان از عضویت انسان در جوامعی غیر از دولت،ممکن است بیشتر مایل باشیم نام دیگری به آن بدهیم،دانش اجتماع است.اخلاق بخشی از این دانش است،از اینجاست که ارسطو هرگز از اخلاق به عنوان دانشی جدا سخن نمی گوید،بلکه به عنوان بررسی منش یا بحث های ما در باب منش سخن می گوید.کلّ دانش سیاست به دو بخش تقسیم می شود که از برای ِ راحتی می توان اخلاق و سیاست نامید.”(راس:287).
حالا شما خود سیاست ارسطو را بررسی کنید می بینید که در واقع دو بخش است که یکی تدبیر منزل است و یکی سیاست. پس در واقع ارسطو در حکمت عملی یک تفکیکانی کرده امّا همه در داخل علم سیاست بوده و بیش از این صراحت ندارد.
حالا بعد این سه قسم که از دید ارسطو اجزای سیاست بودند، سه قسم و سه علم در علوم عملی دانسته شدند که آنچه ما در تقسیم معروف می شنویم که فلسفه ی عملی مشتمل بر تدبید منزل و سیاست و اخلاق است، همین است.
حالا من دیگر حوصله ندارم تک تک تعبیرات ارسطو را بخوانم، امّا فی الجمله معلوم شد که انتساب این تقسیم به ارسطو حالا با کمی مسامحه در نهایت درست است، الّا اینکه قسم سوم علوم که صناعی باشد در تعریف خذف شده. پس مناقشه ی آقای شرف یک مناقشه ی بی ربط و بی وجهی بود.
حالا این را هم بگویم که آکویناس در شرح مابعد الطّبیعه گفته که علوم عملی علوم اخلاقی هم نامیده می شوند و علوم صناعی هنرهای مکانیکی هم نامیده می شوند.(شرح مابعد الطّبیعه:400) که حالا این هم فقط گفته شد که در ذهنتان باشد.
خلاصه رأی ارسطو در تقسیم علوم به حدّ لازم بیان شد. ضمناً این کتاب آقای دی.جی.اوکانر را هم که من تازگی ها خواندم و جناب آقای دیهیمی که از فضلای مترجمین هستند ترجمه کرده اند، همین نحوه ی تقسیم که ما پیدا کرده ایم تأیید کرده و او هم از ارسطو همین را فهمیده(ارسطو:50-51).
vتمهید اسلامی: سیر تقسیم حکت به نظری و عملی در اسلام
حالا همین تقسیم هم عیناً وارد تفکّر اسلامی شد و پذیرفته شد. حالا باید ببینیم که سنّت اسلامی تا زمان ابن سینا چگونه جلو رفته است. نصر می گوید که کوشش مسلمانان برای طبقه بندی علوم از قرن سوم با کار کندی آغاز شد (علم و تمدّن در اسلام:46) ولی کندی را من نخوانده ام، حالا کسی بررسی کند، ولی تا جایی که می دانم تقسیم کندی نباید با ارسطو خیلی فرق داشته باشد.
عمده ی کار مهمّی که شده کار فارابی است که “احصاء العلوم” را نوشته که یک طبقه بندی کامل و بکری در آن طرح کرده که ظاهراً در غرب بیشتر اثر کرده تا در اسلام که کلّاً فارابی رفته تحت شعاع ابن سینا و خوب توجّه نشده. حالا طبقه بندی او هم کامل نیست و با وجود آنکه در کیمیا و علوم غریبه و تعبیر خواب رساله هایی نوشته اینها را در طبقه بندیش ندارد. و معلوم هم نیست که چرا همه در این ذکر نکردن این گونه علوم از او تبعیّت کرده اند. فارابی علوم را تقسیم می کند به 1.علم زبان،2 .علم منطق، 3.علم تعالیم، 4.علم طبیعی و علم الهی، 5.علم مدنی و فقه و کلام و دوباره هر یک را به شعب کثیری تقسیم کرده است و این را می توانید در همان کتاب آقای نصر بخوانید(علم و تمدّن در اسلام:46-49).
حالا ما می دانیم که ابن سینا فارابی را خیلی خوب خوانده بود. امّا با این وجود او مطلقاً استفاده از آراء فارابی در این زمینه ها نکرده، یا لا اقل در شفاء و آثار متداولش نکرده.
vتطبیق سینوی: رسالة فی اقسام العلوم
حالا هم نصر (همان:49) و هم دکتر جهانگیری (بیکن:61) یک کتابی از ابن سینا ذکر کرده اند، به نام “فی اقسام العلوم”. من این رساله را که سابقاً در هامش الهیاّت شفا فکر می کنم چاپ سنگی شده بود، در سال های طلبگی خوانده ام و اگر درست به یاد بیاورم اینجا پیرو فارابی ست. من سعی می کنم که تا جلسه ی آتی پیدا کنم و نگاه کنم، ببینم آنجا قضیّه از چه قرار است. صفا در مورد این رساله گفته:
”رسالة فی اقسام العلوم الحکمیة،یا اقسام الحمکة،یا تقسیم الحکمة و فروعها.در این رسالع شیخ به اقسام علوم عقلیه بر طریق ایجاز و اجمال اشاره کرده است.نسخ متعدّد از این رساله در کابخانه ی مشهد و استانبول و بودلیان و قاهره وموزه ی بریتانیا موجود است.این رساله در مجموعه ی “تسع رسائل فی الحکمة و الّطبیعیّات” چاپ شده است (پنجمین رساله) و ترجمه ی عبری از آن نیز در دست است.”(تاریخ علوم عقلی:217).
حالا من فکر می کنم که فعلاً برای این جلسه تا همین جا بس است، چون اگر بخواهیم وارد خود بحث ابن سینا بشویم خیلی وقت می خواهد و امروز دیگر میسّر نیست. امروز ما در واقع زمینه ی این موضوع را بررسی کردیم که ببینیم زمان ابن سینا چه آراء دیگری مطرح بوده و نظر ارسطو که پایه و مبناست چه بوده. حالا این را هم بگویم که من در متون فلسفی قبل از ابن سینا چندان صلاحیت ندارم و کار نکرده ام. شاید بد نباشد یکی از دوستان تا جلسه ی بعد این متون را یک مروری بکند تا این زمینه معلوم تر شود و با آمادگی بیشتر وارد بحث خود شیخ بشویم.
درس-گفتارهای الهیات شفا» شرح وتحلیل فصل یکم از مقاله ی یکم فن سیزدهم شفای شیخ » درس-گفتار دوم
پنج شنبه 23.4.84 برابر7 جمادی الثانی 1426
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا محمد خاتم المرسلین و آله الائمة المعصومین
و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین الیوم الی قیام یوم الدین
اما بعد
شیخ می فرمایند:
انّ العلوم الفلسفیّة کما اشیر الیه فی مواضع اخری من الکتب ینقسم الی النّظریّة و الی العملیّة و قد اشیر الی الی الفرق بینهما و ذکر انّ النّظریّة هی الّتی یطلب فیها استکمال القوّة النّظریّة من النّفس لحصول العقل بالفعل و ذلک بحصول العلم التّصوّری و التّصدیقی بامور لیست هی هی بأنّها اعمالنا و احوالنا فیکون الغایة فیها حصول رأی و اعتقاد لیس رأیاً و اعتقاداً فی کیفیّة عمل او کیفیّة مبدأ عمل من حیث هو مبدإ عمل و انّالعملیّة هی الّتی یطلب فیها اوّلاً استکمال القوّة النّظریّة بحصول العلم التّصوّری و التّصدیقی بامور هی هی بأنّها اعمالنا فیحصل منها ثانیاً استکمال القوّة العملیّة بالأخلاق.
تقسیم حکمت به نظری و عملی
حالا ایشان از تفسیمات حکمت و علوم آغاز می کنند و مشروح تر از سایرین در این مورد داد سخن می دهند.اوّلین تقسیمی که ذکر می کنند تقسیم علوم به نظری و عملی است.می فرمایند:علوم فلسفی چنانکه در مواضعی از کتاب های دیگر اشاره شد،تقسیم می شوند به نظری و عملی و نیز اشاره شد به قرق میان آن دو.
اوّل متن را ایضاح کنیم:
قوله مواضع اخری من الکتب
کتاب های دیگر مراد تألیف های دیگر نیست بلکه معنای سنّتی و ساده ی کتاب است و منظور کتاب ها (=بخش ها)ی مختلف خود شفاست. نراقی در شرحش می گوید که این مواضع عبارتند از اوایل منطق و اواسط منطق و اوایل طبیعیات از همین کتاب شفاء(شرح الالهیّات من الشّفاء:4: سطر9-10).
vاستدراک سینوی: عبارت منطق الشّفاء در تقسیم حکمت به عملی و نظری
شیخ می گوید که: و ذکر شد که علوم نظری آنهایی هستند که در آنها استکمال قوّه ی نظری ِ نفس بازجسته می شود. حالا این کجا ذکر شده؟ شیخ در فصل ثانی از فنّ اوّل که منطق است که نراقی منظورش از اوایل منطق همین بود، می فرمایند:
همانا غرض از فلسفه آن است که انسان در حدّی که انسان می تواند وقوف یابد، بر حقایق همه ی اشیاء وقوف یابد. و اشیاء موجود یا این است که وجودشان به اختیار و فعل ما نیست، یا این که وجودشان به اختیار و فعل ماست. و شناخت اموری که از قسم اوّلند “حکمت نظری” نامیده می شود و شناخت اموری که از قسم دومند “حکمت عملی” نامیده می شود. و فلسفه ی نظری را غایت همانا تنها تکمیل نفس است به وسیله ی آنکه دانسته شود و فلسفه ی عملی را غایت تکمیل نفس است، نه فقط به اینکه دانسته شود، بلکه به آن که دانسته شود تا بدان عمل شود. پس غایت فلسفه ی نظری اعتقاد رأیی است که عمل نیست و غایت فلسفه ی عملی معرفت رأیی است که در عمل است. پس فلسفه ی نظری اولی به این است که به رأی نسبت داده شود (منطق الشّفاء،1:12).
ملّاصدرا هم در تعلیقه عین این عبارت را تا همینجا نقل کرده است (تعلیقات الهیّات الشّفاء،1: ) و نراقی نیز پاره ای از این عبارت را آورده است، منتهی ذیل عبارتی دیگر و به سببی دیگر (شرح الالهیّات من الشّفاء، 8 : سطر 3-6) - که آقای دکتر محقّق که کتاب را تصحیح کرده اند، متأسّفانه در خود شفا درست نگاه نکرده اند و نصف عبارت را از گیومه خارج کرده اند.
خب این بود چیزی که ابن سینا می گفت قبلاً ذکر شده. پس مراد ابن سینا ملاک تقسیم حکمت به نظری و عملی است. پس باید در درجه ی اوّل این عبارات منطق شفا را که در اینجا به مثابه ی مقدّمه و لازمه ی این بحث است و علم خواننده به آن مفروض است، بررسی کنیم و توضیح بدهیم.
vتمهید یونانی: تقسیم حکمت از دیدگاه ارسطو
ما هم اینجا یک “کما ذُکِر” داریم؛ ما در درس های بدایه اشاره کردیم که تقسیم معروف فلسفه به نظری – که مشتمل بر ریاضی و طبیعی و متافیزیک است - و عملی – که شامل اخلاق و تدبیر منزل و سیاست است -همیشه به ارسطو نسبت داده می شود.
§نقل مناقشه ی دکتر شرف الدیِن خراسانی
حالا مرحوم آقای دکتر شرف در مقاله ای که درباره ی ارسطو نوشته اند وهم در دائرة المعارف بزرگ اسلامی چاپ شده و هم در مقدمه ی ترجمه ی متافیزیک ایشان، در این انتساب خدشه می کند. من عبارت ایشان را یادداشت کرده ام و می خوانم:
تقسیم بندی فلسفه و روش ارسطو: آنچه درباره ی تقسیم بندی زمینه ها و مسایل فلسفه از دیدگاه ارسطو می دانیم، هیچ یک دقیقاً به خود وی باز نمی گردد. در نوشته های خود او اشاره به یک تقسیم بندی مشخّص را که پایه ی پژوهش فلسفی ارسطو باشد،نمی توان یافت. وی در یک جا مختصراً اشاره می کند که مسایل و قضایای فلسفی را می توان در 3 گروه جای داد: اخلاقیات، طبیعیات و منطقیّات (توپیکا، کتاب 1، فصل 14، ب105، سطر 19). امّا این تقسیم بندی را خود او نیز موقّتی می داند.
از سوی دیگر در مکتب مشّاء و سپس نزد مفسّران و شارحان آثار ارسطو به ویژه نزد نوافلاطونیان یک تقسیم بندی اساسی برای دانش های فلسفی به میان می آید که اصل آن به خود ارسطو بازگردانده می شود.”(متافیزیک، پیشگفتار: چهل وچهل و یک).
بعد ایشان اوّل تقسیم به نظری و عملی را ذکر می کند و بعد تقسیمات هر یک را به همان نحو که همه می دانند. سپس می گویند:
“اشاره های خود ارسطو در نوشته هایش نیز آن دسته بندی دوگانه ی اساسی را تأیید می کند.”(همان: چهل و یک).
و استناد می کنند به عبارتی از متافیزیک. در جایی می گوید: فلسفه به درستی شناخت حقیقت نامیده شده است، هدف شناخت نظری، جقیقت است و از آن شناخت عملی کنش (متافیزیک، کتاب 2، فصل 1، ب993، سطر19،ترجمه ی فارسی: 48).
سپس می گوید که “فلسفه ی عملی نزد ارسطو دو گونه است:یکی آفرینش یا پدید آوردن و ساختن،و دیگری عمل یا کُنش که از این میان نخستین با استعداد و توان هنری-فنّی و دیگری با خواست یا اراده پیوسته است(همان، کتاب 6، فصل 1، ب1025، سطر 22، نیز ترجمه، ص 194).”(همان: چهل و یک)
حالا این را من می خواهم یک بررسیی کنم. اوّلاً کلام ایشان بسیار مضطرب است و ابهام دارد ولی به هر حال چند چیز می شود دریافت: یکی اینکه این تقسیم مال ارسطو نیست و در حوزه ی شارحان او پدید آمده و منظورشان از مشّاء هم به قید قرینه ی “و سپس” و تأخّر شارحان و مفسّران و نوافلاطونیان بر مشّائیان، پیروان یونانی اوّلیه ی ارسطو و شاگردان اوست و نه مشّائیان اسلامی.دوم اینکه اشاره ای به تقسیم علم به نظری و عملی در ارسطو هست و سوم اینکه ارسطو قضایا و مسایل را تقسیم کرده موقّتاً به اخلاقی و طبیعی و منطقی و چهارم اینکه فلسفه ی عملی را تقسیم می کرده به خلق(یا صنع) و فعل یا عمل.
این چهار نتیجه از بیانات ایشان بر می آید و برای این بیان فی المجموع 3 استناد آورده اند.
§نقد مناقشه ی دکتر شرف الدیِن خراسانی
حالا ما اوّل این 3 استناد را باید بررسی کنیم تا ببینیم نتایج آقای دکتر شرف و مناقشه ی ایشان در این انتساب موجّه است یا نه. منتها ما به ترتیب منطقی اینها را می آوریم و نه به ترتیب آقای دکتر. به عمد هم از روی ترجمه ی خود ایشان می خوانیم:
استناد اول: این استناد در حیطه ی تقسیم اوّل است که تقسیم به نظری و عملی است.
ارسطو تنها یک اشاره به تقسیم بندی اوّل دارد که در فصل اوّل از کتاب آلفای کوچک است. می گوید:
”زیرا هدف شناخت نظری حقیقت و هدف شناخت عملی کنش است.”(متافیزیک:ب993).
ببینیم از این استناد چه نتایجی می شود گرفت. خب اوّلاً ارسطو به صراحت و با بیان کلّی و مانند یک قاعده ی قطعی علم را به نظری و عملی تقسیم کرده، ثانیاً هدف های این دوگونه معرفت را بیان کرده است و گفته که هدف شناخت نظری حقیقت و هدف شناخت عملی عمل است و در واقع در صدد بیان هدف است و نه در مقام تقسیم، چه آنکه به قرینه ی عبارت مقدّم که می گوید “فلسفه به درستی شناخت حقیقت نامیده شده است” او در باب هدف فلسفه می خواهد صحبت کند و هم تصوّر فلسفه مفروغ عنه است و هم تقسیم آن به نظری و عملی و معلوم می شود که این تقسیم در ذهن ارسطو قطعی بوده و اینجا برای اوّلین بار و به شکل یک اشاره مطرح نشده است، ثالثاً در واقع یک مبنا و ملاک این تقسیم بندی را هم مشخّص نموده است و آن تمایز به حسب غرض و هدف است. و این نتیجه در مباحث بعدی به درد ما خواهد خورد.
استناد دوم: این استناد در باب تقسیم فلسفه به اخلاق و منطقیّات و طبیعیّات است. خب در جدل هم می گوید: ”ولی اگر گرته وار به تصوّر بیاوریم از قضایا و مسأله ها سه بخش وجود دارند:زیرا یک بخش قضیّه های اخلاقی است، بخش دیگر قضیّه های طبیعی و بخش سوم قضیّه های منطقی”(توپیکا: 105ب). بعد مثال می زند و بعد می گوید: ”و نیز به همین سان است درباره ی مسأله ها.-و امّا چگونگی هر یک از بخش هایی که هم اینک یاد شد را نمی توان به آسانی با تعریف آنها قرار داد؛ بلکه باید کوشید تا هر یک از آنها را از راه ممارست در استقراء بر شناخت، بدین سان که آنها را در پرتو الگوهایی که در بالا آمدند، ملاخظه کرد.”(همان).
حالا باید دید که از این استناد چه نتایجی می توان گرفت؛ اوّلاً آنچه که ارسطو تقسیم می کند قضایا هستند و حتّی مسایل را اگر چه اوّل که تقسیم را بیان می کند همراه قضایا می آورد، امّا در واقع اوّل قضایا را تقسیم می کند و بعد می گوید که این تقسیم شامل مسایل هم می شود، امّا فراموش نکنیم که علم هم چیزی جز مسایل و قضایای خویش نیست و در واقع این تقسیم تقسیم علم هم هست تا حدّی. ثانیاً معلوم می شود که این عبارت شرف که خودش هم این تقسیم را موقّتی می دانسته گرچه کمی تند است ولی خیلی هم بیراه نیست، چون می گوید که نمی توان این بخش ها را به راحتی تعریف کرد و باید آنها را با استقراء ولی با همین الگوی تقسیمی بررسی کرد. امّا دقّت که کنیم معلوم می شود که ارسطو تقسیم را موقّتی نمی دانسته و الّا نمی گفت که “بر مبنی همین الگو ملاحظه گردد”، بلکه تنها می گوید که استقراء مصادیق چون هنوز تمام نشده است، نمی توان هر یک از این بخش ها را دقیق تعریف کرد، امّا این تقسیم سر جای خودش است. ثالثاً معلوم می شود که ارسطو یک جا و از یک دید علم را به نظری و عملی تقسیم کرده و یک جا به اخلاق و منطق و طبیعیات و اینها را جدا جدا انجام داده، نه اینکه به ترتیب علم را تقسیم کند به نظری و عملی و بعد هر یک را تقسیم کند به شعبه هایی که می دانیم، چون اینجا یک علم عملی را کنار دو علم نظری آورده است، رابعاً معلوم می شود که چندان وجهی ندارد که آقای دکتر شرف این عبارت را با آنکه نقل کرده اند،جدّی نگرفته اند و جزو تقسیم نیاورده اند. به هر حال از اینجا بر می آید که دست کم ارسطو به یک تقسیمی هم قایل بوده که اخلاق و طبیعیّات و منطق از قسیم های آنند و عبارت چون شاهدی بر حصر در اینها به دست نمی دهد، اینطور بیان کردم ولی اگر حتّی به حصر هم بفهمیم باز یک تقسیم سه گانه است که ارسطو خود آورده است.
استناد سوم: این استناد در باب تقسیمی در فلسفه ی عملی است. این را آقای دکتر شرف نقل نکرده اند و تنها آدرس که داده اند سطر 22 از ب 1025 را گفته اند. حالا ما کمی از جلوترش هم می خوانیم. ارسطو در فصل اوّل از کتاب اپسیلن متافیزیک می گوید: ”همچنین از آنجا که دانش طبیعی نیز اتّفاقاً به جنسی از موجود می پردازد، (زیرا پژوهش آن گونه جوهر است که مبدأ حرکت و سکون در خودش یافت می شود،) آشکار است که دانشی است نه عملی و نه سازنده. زیرا مبدأ چیزهای ساخته شده در خود سازنده است، که یا عقل است یا هنر(فن) و یا گونه ای از توانمندی؛ و مبدأ کرده ها در کننده است، که همانا اختیار یا گزینش سنجیده است؛ زیرا آنچه کرده شد و آنچه گزیده شد یکی است. بنابرین اگر هر اندیشه ای یا عملی، یا سازنده، یا نظری است، پس دانش طبیعی گونه ای از دانش نظری خواهد بود؛ امّا نظر درباره ی آن گونه موجود که می تواند به حرکت آید؛ و نیز تنها درباره ی آن گونه جوهر که بر حسب تعریف – یا بر حسب مفهوم (یعنی بر حسب صورت)- اکثراً جدای از مادّه (مفارق) نیست.”(ب1025،سطر 19 تا 29).
حالا من به عمد هم از روی ترجمه ی خود ایشان خواندم و نه از روی یونانی. در درجه ی اوّل از این پاره هم دوباره همان تقسیم اوّل که تقسیم به نظری و عملی بود بر می آید و ثانیاً آن گونه که ایشان می گوید ارسطو فلسفه ی عملی را دو قسم می کند که یکی خلق است و یکی فعل،چنین چیزی در صراحت ارسطو نیست.
اینها در انتقاد از نظریّات آقای دکتر شرف بر مبنای مستندات خودشان بود،یعنی ما تنها اشکال های ایشان را جواب گفتیم، امّا برای قبول نظریّه ی مشهور طبعاً باید خود آثار ارسطو را نگاه کنیم و ببینیم چه پیدا می کنیم و اینجا بیش از این اثبات نکردیم که 2 تقسیم را ارسطو خود کرده؛یکی تقسیم به نظری و عملی و یکی هم تقسیم به اخلاقیات و منطقیات و طبیعیّات.
حالا اینجا ما مجبور می شویم به آقای شرف به نحو جدّی انتقاد کنیم. ایشان که خودش متافیزیک را ترجمه کرده چگونه صفحه ی بعد از همین مستند آخر خود را ندیده؟ می گویند بعضی جاها آدم بی دقّت می شود ولی یک چیزهایی دیگر آنقدر غریب است که نمی توان از آن گذشت و به واقع مصداق عدم تعهّد علمی و فقدان وجدان تحقیقی است. آخر در کجای عالم یک مترجم اثر فلسفی پیدا می شود که خودش کتاب را درست نخوانده باشد؟
ببینید ایشان برگ ب 1025،سطر 22 را آدرس داده. حدود ده سطر بعد ارسطو می گوید- و این را هم باز از روی ترجمه ی خودشان می خوانم: ”بنابرین از اینجا می توان پی برد که فیزیک نیز گونه ای از دانش نظری است.امّا دانش ریاضی نیز نظری است.”(ب 1025،سطر 10).
باز چند سطر بعد می گوید که: ”امّا دانش نخستین الخ”. حالا اینها که خود ارسطو نوشته و نشان می دهد که او صراحتاً دانش نظری را تقسیم کرده به ریاضی و طبیعی و فلسفه ی اولی، اینها را آقای دکتر شرف که خودش ترجمه کرده چگونه ندیده واللّه اعلم. امّا این از نظر بنده مثال بارزی است بر بی وجدانی علمی که در ایران حتّی در مشاهیر و معاریف هم امر غریبی نیست، الّا اینکه به این غرابت دیگر ندیده بودم.
حالا از این جالب تر سطر بیستم همین صفحه ی متافیزیک است که ارسطو می گوید: ”بنابرین فلسفه های نظری بر سه گونه اند: ریاضی، طبیعی، الهی.”و کلّی هم در این باب توضیح می دهد. ببینید من آقای دکتر شرف را از نزدیک هم می شناختم و تازه هم فوت شده است، امّا وجدان اجازه نمی دهد که آدم این چیزها را اغماض کند و به سکوت بگذراند.
ببینید من این انقاداتی که به مرحوم آقای دکتر شرف الدّین خراسانی کردم، توقّع دارم که بر چیزی حمل نکنید. ماهایی که در حوزه پرورش یافته ایم اصولاً قدر استاد و ارج سلف را می دانیم و معمولاً من در دفاع از مؤلّفان و استادان گوناگون مورد طعنه ی همه هستم که دفاع غیر ضروری هم می کنم.و هیچ ربطی هم به این ندارد که ایشان از حوزه نیست و از این قبیل چیزها. مگر آقای دکتر قوام مال حوزه است که من این همه احترام می گذارم و هرچه درس بدهد حاضر می شوم و هر کلامی که از دهانش بر می آید در خودم هضم می کنم و در ذهنم حک می کنم؟ به این چیزها ربطی ندارد. فرق اینجاست که آقای خراسانی با ترجمه ی متافیزیک از یونانی ادّعای بزرگی کرده در آموزش فلسفه، امّا حتّی همان کتاب را هم درست نخوانده. امّا قوام تا حالا به جز ترجمه فقط یکی دو مقاله چاپ کرده و پایان نامه اش و ادّعایی ندارد، در عوض متون یونان و متون فلسفه ی ما را آنقدر با اتقان و دقّت و حوصله خوانده که هم در تحقیق مطلب و تقریر مبحث یگانه است و هم خودش فکر کردن یاد گرفته و در فلسفه مجتهد شده. من بارها دقّت کرده ام و نتایج و برداشت های ایشان را با منابع موجود سنجیده ام و معلوم شده که ایشان مطلقاً مقلّد نیست و در فهم فلسفه و فلسفه اندیشی روی پای خودش ایستاده است. این است که احترام می گذارم.
vبازگشت به تمهید یونانی: تقسیم حکمت به نظری و عملی
خب، از این شقشقه ها بگذریم، بحث در تقسیم علوم از دیدگاه ارسطو بود و فلسفه ی نظری تا حدّی مشخّص شد. لا اقل در قسمت فلسفه ی نظری اثبات شد که تقسیم از خود ارسطوست. حالا من اینجا نه قصد این را دارم که کاملاً دیدگاه ارسطو در تقسیم علوم را تبیین کنم و نه امکان این کار را دارم- به سبب همان نبودن یادداشت هایم، ولی یک کلّیاتی باید معلوم شود، چون به هر حال فلاسفه ی مشّاء و به ویژه فارابی و ابن سینا در همه ی مسایل محورشان ارسطو است و حول افکار او مطالب و مباحث خود را بیان می کنند.
مرحوم آقای بروجردی می فرمود که فقه شیعه چون در جواب و در برابر فقه اهل سنّت بیان می شده در واقع به منزله ی حاشیه و هامشی بر فقه اهل سنّت است و لذا لازمه ی درک عمیق آن تسلّط بر قفه اهل سنّت است. حالا من این را در مورد ابن سینا و مشّائیون می گویم؛ اینها و به ویژه ابن سینا و فارابی به عنوان یک حاشیه و بازاندیشی ارسطو باید نگریسته و مطالعه شود و از این جهت من یک اصراری دارم که حتماً در هر مورد اوّل رأی ارسطو معلوم شود.
§مرحله ی اوّل تمهید یونانی: پیشینه ی افلاطونی
حالا اوّل ببینیم افلاطون چه زمینه ای به دست ارسطو داده است:
افلاطون در کتاب هفتم جمهوری عباراتی در تقسیمات علوم دارد که در ایران لا اقل معمولاً توجّه نشده و انگار نه انگار که افلاطون در باب تقسیم علوم حرف هایی دارد.
امّا حتّی قبل از آن نیز در کتاب های دوم و سوم جمهوری به موسیقی و ورزش پرداخته است.
در جمهوری ریاضیّات را بر آن می افزاید و آن را تقسیم می کند به علم حساب، هندسه ی فضایی و مسطّح، نجوم و هارمونی. سپس هم دیالکتیک و فلسفه را می آورد.
منتهی افلاطون این علوم را در رابطه با سربازان بررسی می کند و آنها را در تربیت می آورد. به نظر او پس از فراغت از ریاضی باید سربازان دو یا سه سال صرف ورزش کنند(ب537). سپس بین بیست تا سی سالگی درباره ی همه ی موضوعاتی که مشتّت آموخته اند تعلیم منسجم ببینند و با معنای وجود نیز آشنا شوند (ب537-س537). سپس میان سی تا سی و پنج سالگی اوّلین تمهید در تعلیمات دیالکتیک را خواهند داشت(س537-د537). سپس پانزده سال را در ارتش و سمت های مدنی به عنوان سرباز، پاسدار و قانون گذار خواهند زیست(ای539-آ540). تازه در سنّ پنجاه نیازمند تصویری از خدا خواهند بود و وقت خویش را از این پس میان فلسفه ی بالاترین نظام و حکومت در بالاترین سمت تقسیم خواهند کرد.
خواندن و پژوهیدن عمیق این عبارات محلّ حاجت ما نیست، امّا من فهم خودم را خلاصه می کنم:
1.علوم در تقسیم اوّلیّه تقسیم می شوند به: الف.موسیقی، ب.ورزش، ج.ریاضیّات، د.آشنایی با معنای وجود(که البتّه نام علم بر آن نمی نهد)، ه.دیالکتیک، و.فلسفه
2.افلاطون برای هر علمی سنّی معیّن می کند و علوم را در طول هم بر می شمارد.
3.افلاطون ریاضی را نیز تقسیم می کند به: الف.علم حساب، ب.هندسه ی فضایی، ج.هندسه ی مسطّح، د.نجوم، ه.موسیقی- و هر یک را “علم” می نامد.
4.با ملحوظ کردن آنکه در تقسیم اخیر موسیقی را ذیل ریاضیّات آورده و اینکه معنای وجود هم در وافع جزو فلسفه است، تقسیم افلاطون می شود: الف.ورزش، ب.ریاضیّات، ج.دیالکتیک، د.فلسفه
5.در عین حال باید دقّت داشت که افلاطون ورزش را تا جایی که یاد دارم بیشتر تربیت نامیده و صراحتاً علم ننامیده- البتّه من الآن به متن یونانی دسترس ندارم و باید تحقیق شود. امّا اگر اینطور باشد، پس علوم او می شوند: الف.ریاضیّات، ب.دیالکتیک، ج.فلسفه.
6.من بر عکس نیکولاس پاپاس(Plato and the Republic:120) فکر می کنم که باید حساب کتاب های دوم و سوم جمهوری را از کتاب هفتم جدا کرد، چون در واقع دربخش اوّل او با توجّه به سنّت حاکم بر آموزش و پرورش در یونان وارد شده است و نام بردن او از ورزش و موسیقی و داستان ها را نمی توان به تقسیم علوم تفسیر کرد. لذا مستند ما در باب تقسیم علوم همان کتاب هفتم جمهوری خواهد ماند.
الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا محمد خاتم المرسلین و آله الائمة المعصومین
و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین الیوم الی قیام یوم الدین
اما بعد:
امر یکم: از نظم و نظام این منظومه
«و هو مشهور متداول لم يكتب مثله في الأواخر و الأوائل.»
(الذريعة ج 16 ص 132)
بسیارى از مباحث حجج و امارات که در کتب پیشینیان مورد توجه بود، در ساختار منطقى و نظام تعلیمى خاصى قرار نداشت. شیخ اعظم در آغاز فرائد الأصول این بخش از مباحث اصولى را در تقسیمى منطقى به سه بخش قطع و ظن و شک تقسیم نموده و در خاتمه نیز بحث تعادل و تراجیح را مطرح نمودهاند.
اصول عملیّه در کلام پیشینیان داراى انسجام دقیق منطقى نبود ولى مرحوم شیخ اعظم به مجاری آن اصول حصر عقلى داده یعنى مجاری اصول عملى کمتر و بیشتر از چهار اصل نمىتواند باشد.
کتاب فرائد الأصول (رسائل)، مباحث عقلى اصول فقه مىباشد. به تعبیر مؤلف، کتاب شامل سه مقصد است. مقصد اول قطع، مقصد دوّم ظن و مقصد سوّم شک (اصول عملیّه) و در خاتمه نیز تعادل و تراجیح مىباشد.
مقصد اول (مبحث قطع) شامل مفدماتی از قبیل ذاتى بودن حجیت، فرق بین اطلاق حجت بر قطع و امارات، اقسام قطع و …می باشد و سپس چهار تنبیه مىآورد:
تنبیه اول: بحث تجرى
تنبیه دوم: بحث حجیت قطع از طریق مقدمات عقلى در مناقشه ی کلام اخباریون
تنبیه سوم: بحث حجیت قطع قطاع
تنبیه چهارم: مقایسه ی معلوم به علم اجمالى با معلوم به علم تفصیلى و بحث خنثى
اما مقصد دوم شامل دو مقام و انواع گمان ها و ظنون معتبر مىباشد. مقام اول امکان عقلى تعبد به ظن و مقام دوم تأسیس اصل در موارد فقدان دلیل بر وقوع تعبد به ظن مىباشد.
اما گمان ها و ظن هاى معتبر شامل امارههاى معتبر در تشخیص منظور و مراد متکلم، اجماع منقول، شهرت در فتوا، خبر واحد و بحث انسداد مىباشد.
اما مقصد سوم اصول عملیّه و شک مىباشد. مؤلف بحث را در دو مقام مطرح نموده است. مقام اول حکم شک بدون ملاحظه حالت سابق که به سه اصل عملى یعنى برائت، احتیاط و تخییر بر مىگردد و مقام دوم حکم شک با ملاحظه حالت سابق که اصل استصحاب است.
و اما مقام دوم نیز در دو موضع بحث مىکند: موضع اول شک در نفس تکلیف و موضع دوم شک در متعلق تکلیف با علم به نفس تکلیف است.
اما موضع اول شامل سه مطلب است: شبهه تحریمى تکلیفى، شبهه وجوبى، و دوران امر بین وجوب و حرمت. هر سه مطلب را در حالت نبودن نص معتبر، اجمال نص، تعارض ادله بدون مرجح و اشتباه در موضوع حکم بررسى مىکند که در مجموع دوازده حالت مورد بررسى قرار مىگیرد.
اما موضع دوم که شک در مکلف به مىباشد داراى سه مطلب است: 1 – دوران امر بین حرام و غیر واجب، 2 – اشتباه واجب با غیر حرام، 3 – اشتباه واجب با حرام.
در مطلب اول و دوم چهار حالت فقدان نص، اجمال نص، تعارض دو نص و اشتباه در موضوع حکم مورد بررسى قرار مىگیرد بنابراین 9 حالت بیشتر مورد بررسى واقع نمىشود.
مؤلف بحث دوران امر بین حرام و غیر واجب را به دلیل اشتباه در موضوع حکم در دو مقام بحث مىکند یکى در شبهه محصوره و دیگرى در شبهه غیر محصوره.
و امّا مطلب دوم (اشتباه بین واجب با غیر حرام) بر دو قسم است: مردد بین متباینین و مردد بین اقل و اکثر. قسم اول (مردد بین متباینین) نیز در چهار حالت عدم نص، اجمال نص، تعارض دو نص و اشتباه از جهت موضوع بحث مىشود.
در بحث اقل و اکثر در واقع بحث در این است که آیا یک شىء خاص جزء مأمور به است یا نیست. و بنابراین در دو محدوده بحث مىشود: محدوده اول اینکه جزء خارجى باشد و محدوده دوم اینکه جزء ذهنى (قید) باشد. در حالتى که که جزء ذهنى باشد نیز با این قید منتزع از امر خارجى است که مغایر با مأمور به است و یا متحد با مأمور به مىباشد.
در خاتمه این بحث نیز مطلبى آورده مىشود و آن اینکه در عمل به اصل احتیاط یا برائت چه چیزى معتبر است و سپس معاملات جاهل و جاهل عامل قبل از فحص و قاعده لا ضرر مورد بررسى قرار مىگیرد.
مقام دوم در بحث استصحاب است که هشت عنوان دارد: تعریف، مبادى تصورى، اقسام استصحاب، اقوال، ادلّه، تنبیهات، خاتمه و نسبت استصحاب با سایر ادله.
در بخش تقسیم استصحاب، ابتدا سه محور را ملاک تقسیم قرار داده یکى تقسیم به لحاظ مستصحب، دیگرى تقسیم به اعتبار دلیل حجیت و سوم تقسیم به لحاظ شک، آنگاه با تقسیمات ریزتر هر یک، در مجموع به 9 تقسیم براى استصحاب اشاره کرده است.
پس از بحث تقسیم استصحاب، مؤلف دوازده تنبیه را ذکر مىکند که عبارتند از اقسام استصحاب کلى، استصحاب زمانیات، استصحاب در احکام عقلى، استصحاب تعلیقى، استصحاب احکام شریعتهاى سابق، عدم حجیت اصل مثبت، اصل تأخر حادث، استصحاب صحت عبادت، جریان استصحاب در اعتقادات شرعى، جریان استصحاب حکم مخصص، جریان استصحاب در وجوب باقى اجزاء هنگام تعذر انجام بعضى از اجزاء، و معنى شک. در خاتمه نیز شرائط سهگانه استصحاب ذکر مىشود.
پس از بحث استصحاب مؤلف بخشى را به عنوان تقدیم استصحاب بر اماراتى که نظیر اصول هستند مثل قاعده اصالت صحت، قاعده فراغ و همینطور تعارض استصحاب با قاعده قرعه، تعارض استصحاب با اصول برائت، احتیاط و تخییر و در نهایت تعارض دو استصحاب (استصحاب در شک سببى و استصحاب در شک مسببى) مطرح مىنماید.
در خاتمه کتاب رسائل بحث تعادل و تراجیح مطرح مىشود. در این قسمت پس از ذکر تعریف تعارض، معنى ورود و حکومت، فرق بین حکومت و تخصیص، قاعده الجمع مهما امکن اولى من الترک، فرق بین نص و ظاهر، و فرق اظهر و ظاهر بحث را در دو مقام بیان مىفرمایند. مقام اول تعارض دو روایت مساوى و مقام دوم در جایى است که مرجحى در بین دو روایت وجود داشته باشد. در مقام دوم نیز مباحثى که مطرح شده عبارتند از:وجوب ترجیح، روایت عمر بن حنظله، جواز اقتصار بر مرجحات منصوص، اقسام مرجحات دلالى (اطلاق، عموم، مفهوم و غیره) همینطور حکم تعارض بیش از دو دلیل، اقسام مرجحات غیر دلالى (مثل سند، متن، جهت) و نهایتا بحث صدور روایت به صورت تقیه.
امر دوم: اندر منفردات فرائد
1. یکى دیگر از خصوصیات کتاب وسعت تتبع در نظریات علماى اصولى مىباشد. حجم جستجو در اندیشههاى دیگران از معیارهاى ارزشیابى پژوهشها و تحقیقات است. شیخ انصارى از این نگاه نیز محققى برجسته و بنام است. منابع مورد استفاده وى در فرائد الأصول، بالغ بر صد عنوان است. مثلا در بحث انسداد کلمات شیخ صدوق در من لا یحضره الفقیه، سید مرتضى در رسائل، شیخ طوسى در عدة، محقق حلى در معتبر، علامه حلى در نهج المسترشدین، فاضل مقداد در شرح باب حادى عشر، محقق خوانسارى، صاحب وافیة، محدث بحرانى در الحدائق الناظرة، عضدى و حاجبى در مختصر الأصول را نقل و به نتیجهگیرى مىپردازند. یا در بحث شبهه تحریمیه یکى از دلائل قائلان به برائت اجماع است. شیخ به نقل آراى علما پرداختهاند و بطلان این سخن را که برائت در شبهه موضوعیه نظریه عالمان متأخر امامیه است روشن مىسازد و بدین منظور، سخن کلینى (در مقدمه کافى)، شیخ صدوق (در العقائد)، سید مرتضى، ابن زهره، شیخ طوسى، شیخ مفید، ابو الصلاح حلبى، محقق، علامه، شهید اول و شهید ثانى را نقل مىکند.
2. یکى دیگر از خصوصیات کتاب توجه به جایگاه عقل در مباحث اصولى مىباشد. شیخ اعظم قدسسره در «فرائد الأصول» نزدیک به صدو بیست مورد به طور ضمنى به مباحث عقل نظر افکنده است. گاهى بدان استناد جسته و در اثبات مطلبى عقل را مطرح کرده و گاهى در طرد و عدم استفاده از آن سخن رانده است.
شیخ عقل را به فطرى سلیم، و ظنى ناقص تقسیم مىکند. وى عقل فطرى را بر حسب نقل متواتر حجت مىداند و آن را حجت باطنى و شریعت درونى قلمداد مىکند و معتقد است دلیل عقلى، با دلیل نقلى تعارض و مخالفت ندارد، و اگر چنین موردى یافت شود باید دلیل نقلى تاویل شود.
3. با همه ی ویژگی هاى مثبت کتاب امّا به دلیل نقایصى که در متن و مطالب مطرح شده وجود دارد تصحیح بعضى از عبارت هاى کتاب و همینطور تهذیب و حذف بعضى از مباحث آن ضرورى است. شیخ اعظم نیز به این مسأله توجه داشته، همچنانکه در کتاب بحر الفوائد (شرح بر رسائل)، میرزا محمد حسن آشتیانى اینطور گفته است: «و قد کان بانیا على تغییر عبارة الکتاب فی الأمر الثانی فی کثیر من مواضعه و قد دعی فأجاب قبله» (بحر الفوائد ص 227 سطر 10) استاد مصمم بود بسیارى از عبارت هاى مبحث ظن را تغییر دهد اما پیش از اصلاح کتاب دعوت حق را لبیک گفت.
در أعیان الشیعة نیز در مورد تألیفات شیخ اعظم اینطور آمده است:
«أما مؤلفاته فمحتاجة إلى التهذیب و التنقیح کثیرا خصوصا رسائله التی علیها مدار تدریس الأصول.» (أعیان الشیعة ج 16 ص 132)
4. ساختار کتاب رسائل مبتنی بر یک انقسام مهم در حالت نفسانی مجتهد نسبت به حکم شرعی مورد التفات اوست، که در عین حال همین مطلب اولین مطلب و مطلوب درس بعدی ماست.
نکته ی 4
این کتاب سه نام مشهور و سه نام کمتر مشهور دارد و برخی نام ها و وجوه تسمیه ی کتاب به آنها عبارت است از:
1.حجیة المظنه: که از باب نامیدن جزء به کل است، چون یک قسمت از کتاب راجع به حجیت مظنه است. واضح است که این تسمیه از قبیلرأس نامیدنگوسفند است.
2.الرسائل: چون این کتاب از سه رساله تشکیل شده است؛ رساله ای در باب قطع، رساله ای در باب ظن و رساله ای در باب شک
3.فرائد الاصول:فرائد جمعفریده است و فریدهگوهر بزرگ را می گویند. گوهرهای علمی بزرگی در این کتاب وجود دارد و لذلفرائد الاصول نامیده شده است.
4. این کتاب رارسائل خمس نیز مىگویند (أعیان الشیعة ج 10 ص 118)،که از این جهت است که شامل پنج بحث اصلى قطع، ظن، اصل برائت، استصحاب و تعادل و تراجیح مىباشد. (الذریعة ج 16 ص 132)
امر سوم: بایسته های خوانش بهینه ی رسائل
1. منابع جانبی و کمکی:
از آنجایی که کتاب فرائد الأصول (رسائل) از روزگار شیخ اعظم قدس سره الی یومنا هذا همواره یکى از مهم ترین کتاب هاى درسى حوزههاى علمیّه در مقطع سطح عالی و یکی از دو محور عمده ی علما در مباحث استدلالی درس خارج ایشان بوده و مىباشد، طبعاً بسیارى از علماى اصولى بر این کتاب تعلیقه زدهاند. از مهم ترین این افراد میرزا موسى تبریزى (متوفاى 1305 قمرى)، میرزا حسن آشتیانى (متوفاى 1319 قمرى)، شیخ حسن مامقانى (متوفاى 1323 قمرى)، آخوند ملا محمد کاظم خراسانى (متوفاى 1329 قمرى)، شیخ آقا رضا همدانى (متوفاى 1322 قمرى) مىباشند. کما اینکه مباحث استدلالی علمای بزرگی چون میرزای نایینی، آقا ضیاء عراقی، مرحوم آیة الله العظمی خویی و… ناظر به رسائل می باشند و از این جهت غالباً در مباحث مختلفشان به اقتضای تحقیق و تنقیحی که مد نظر ایشان بوده، نخست تقریر و توضیحی راهگشا و واجد اهمیت و ارزش ارائه نموده اند که لازمه ی مطالب بعدی شان بوده.
ما از این دو گروه منبع کتابخانه ای، مواردی را کاملاً ضروری و غیر قابل چشم پوشی می دانیم و معتقدیم که مطالعه و مراجعه ی این کتاب ها کاملاً برای فهم صحیح کتاب رسائل لازمند، بلکه رقم زننده ی کیفیت و کمیت آموخته های طلبه از کتاب رسائل می توانند تلقی شوند، لذا نام این آثار را می بریم و تا حدی که از میزان اقتضا و تناسب تجاوز نکند، چند کلمه ای در راستای معرفی این آثار سخن می گوییم:
اولا: از حواشی و شروح رسائل:
1.حاشیه ی مرحومآخوند خراسانی موسوم بهفوائد الاصول
نام کامل این کتاب «درر الفوائد فی الحاشیة على الفرائد» است. این کتاب اثر محقق اصولى، ملا محمد کاظم خراسانى، معروف به آخوند خراسانى، از علماى بزرگ و از چهرههاى درخشان علماى شیعه در قرن چهاردهم هجرى است (1255 – 1329هجرى قمرى).
البته کتاب حاضر بیشتر یکى از منابع مهم براى دستیابى به دیدگاههاى اصولى خود آخوند خراسانى است، چون در کتاب مشهور «کفایة الأصول»، بسیارى از آراء خود را به صورت رمز و اشاره بیان کرده و براى شرح و توضیح نظریات ایشان بسیارى از علما به این کتاب مراجعه مىکنند، چرا که ایشان در این کتاب با عباراتى وافى و روشن بسیارى از نظریات خود را شرح داده است.
این کتاب که گفتیم نامش «درر الفوائد» است در اصل، شامل تمام بخش هاى کتاب «رسائل» مىباشد و مباحث قطع، ظن، أصالة البرائة، استصحاب و تعادل و تراجیح را مورد نقد و بررسى قرار داده است. مؤلف در این کتاب بعد از آوردن بخشى از کلام شیخ انصارى با عباراتى روشن و دقیق به شرح و تفسیر آن و بیان دیدگاههاى خود پرداخته است.
البته آخوند خراسانى حاشیهاى دیگر نیز بر فرائد الأصول شیخ انصارى دارد که آن را قبلا نگاشته و ظاهرا کتاب «درر الفوائد» تکمیل شده ی آن است، چرا که در بسیارى موارد این دو حاشیه به هم شبیه هستند ولى در حاشیه ی جدید (درر الفوائد) نکات فراوانى علاوه بر حاشیه ی دیگر دارد.
شیخ آقا بزرگ تهرانى در این باره مىفرماید:
«الحاشیة علیه (الرسائل)، لشیخنا المولى محمد کاظم بن المولى حسین الخراسانی المتوفى بالنجف بین الطلوعین من یوم الثلثاء 20 ذی الحجة 1329 هی القدیمة التی خرجت من المبیضة و هی تامة لکنها لم تطبع و هی أدق الحواشی علیه.»
یعنى: «حاشیه بر رسائل نوشته شیخ ما ملا محمد کاظم خراسانى است … این کتاب تکمیل شده همان حاشیه قدیمى ایشان است و شامل تمام مباحث رسائل مىباشد ولى به چاپ نرسیده است.
این حاشیه دقیق ترین حواشى است که بر کتاب رسائل شیخ انصارى نگاشته شده است.»
2. حاشیه ی مرحومآشتیانی موسوم بهبحر الفوائد
کتاببحر الفوائد فی شرح الفرائد، تألیف میرزا محمد حسن آشتیانى تهرانى از بزرگان فقه و از مراجع زمان خود مىباشد. (1248 – 1319 هجرى قمرى) میرزا محمد حسن آشتیانى از مبرزترین شاگردان شیخ انصارى است و تقریرات او گستردهترین و مفصلترین تقریرات درس شیخ مىباشد.
کتاب بحر الفوائد، داراى متنى بسیار روان و عمیق است و بر خلاف سایر کتاب هاى اصولى مشکل پیچیدگى در عبارت را ندارد و نام اکثر مآخذ مطالب و صاحبان نظریهها در آن مشخص شده که باعث استفاده ی بهتر خواننده از کتاب مىشود
· به دلیل احاطه ی کامل مؤلف به نظریات شیخ انصارى، کتاب بحر الفوائد از مهم ترین منابع دستیابى به نظریات واقعى شیخ اعظم مىباشد که گاهى در رسائل به اشتباه مطرح شده است. مثلا در بحث مخالفت التزامیه در شبهه حکمیه مىفرمایند: لا یخفى علیک أنه دام ظله و إن سلّم هذا الظهور فی المقام و قوّاه إلا أنه دام ظله لم یسلّمه فی الجزء الثانى من الکتاب و حکم على سبیل الجزم بعدم وجوب التزام بأحد الحکمین. یا در مبحث حجیت قطع مىفرمایند: و بهذا قد صرّح دام ظله فی مجلس البحث و لکنّک خبیر بأن استفادته من العبارة فی غایة الإشکال. همچنین: فتأمل حتى لا یختلط علیک مرامه – قدسسره – فی المقام فتکون ممن یورد علیه من غیر وقوف على المراد. اصولا در کتاب بحر الفوائد به کرّات عبارت «فی مجلس البحث» دیده مىشود که نشان از مباحثات علمى بین مصنف و شیخ اعظم دارد و تفاوت نظریات مطرح شده در جلسات بحث با متن رسائل را نشان مىدهد، تا جایى که در قسمتى از کتاب نظر شیخ اعظم را در مورد نیاز به تغییر در عبارت هاى رسائل مطرح مىفرمایند: فإن کلام شیخنا – قدسسره – فی هذا الأمر لا یخلو عن تشویش و اضطراب على ما فی الکتاب مع کثیر اهتمامه بشأنه و قد کان بانیاً على تغییر عبارة الکتاب فی الأمر الثانی فی کثیر من مواضعه و قد دعى قبله، جزاه اللّه عن الدین و عنّا خیر الجزاء.
·یکى از نکات مثبت کتاب حاضر آن است که، مؤلف به مأخذ و مصدر کلام شیخ مراجعه کرده و مطالب را با اطلاع کامل بیان مىفرماید و احیانا اگر در موردى مطلبى را پیدا نکرده باشد اعلام مىکند: لم أر الجواب المذکور و الفرق بین الضررین فی النسخة الموجودة عندی من عدّة الشیخ قدسسره…
یا اینکه صریحا اعلام مىکند آنچه به مأخذ نسبت داده شده وجود نداشته و استناد شیخ اعظم صحیح نمىباشد: و أنت خبیر بأن التقیید المذکور فی کلام شیخنا الأستاد العلامة … لیس موجوداً فی کلام الجزائری بل و لا حکاه عنه غیره…
·ویژگى دیگر آن که، مؤلف به دلیل احاطه ی کامل به نظریات اصولى، گاهى در کتاب منشأ و تاریخچه نظریه اصولى خاصى را مطرح کرده است. مثلا در بحث حجیت ظن مطلق، صاحب این نظریه را وحید بهبهانى و سید على صاحب ریاض (هم درس ایشان) دانسته، که بعدها شاگرد وحید بهبهانى، یعنى محقق قمى در انتشار این نظریه اهتمام خاصى را مبذول داشته است. (صفحه 228 سطر 18، قسمت اول کتاب) یا در رابطه با دلیل اجتهادى و فقاهتى تاریخچه این نظریه را بیان مىفرماید. (قسمت دوم کتاب صفحه 4 سطر 10
3. حاشیه یحاج آقارضای همدانی:
حاشیه بر رسائل که نام اصلى این کتاب «فوائد الرضویة على الفرائد المرتضویة» است، از آقا رضا بن ملا محمد هادى تهرانى نجفى (متوفاى 1322 قمرى). کتاب حاشیه بر رسائل شیخ اعظم مرتضى انصارى از مشهورترین تألیفات مصنف مىباشد. اگر چه کتاب حاشیه بر رسائل به صورت مختصر نگاشته شده، اما از بهترین حواشى بر فرائد الأصول (رسائل) شیخ انصارى است و مملو از تحقیقات با ارزش و ابتکارات و ابداعات مىباشد که در سایر حواشى رسائل دیده نمىشود. کتاب حاضر در حدود 131 صفحه است که در جلد اول، مباحث حجیت قطع و مباحث مربوط به آن تا صفحه 17 و حجیت ظن تا صفحه 30 آورده شده و در جلد دوم حواشى مربوط به اصل برائت از صفحه 30 تا صفحه 72 و استصحاب تا صفحه 118 و تعادل و تراجیح تا صفحه 131 را در بر دارد.
در مقدمه ی رسائلى که حواشى آقا رضا به آن ضمیمه شده، گفته شده قسمت هایى که حواشى مربوط به آن مىباشد با علامت «ضا» مشخص شده است. کتاب حاشیه بر رسائل «شرح بالقول» است یعنى عبارات آن به صورت «قوله … أقول» آمده، البته در چند مورد نیز با لفظ «تنبیه» مطالبى تذکر داده شده است. به نظر مىرسد آقا رضا همدانى دو بار بر رسائل حاشیه زده و این دومین حاشیه ی او بر رسائل است. این مطلب را از عبارتى که در صفحه 90 آمده است مىتوان فهمید «هذا ما سطرناه فی الحاشیة القدیمة بأدنى اختلاف فی التعبیر».
·به دلیل استفاده از محضر سید حسن شیرازى (میرزاى شیرازى معروف، متوفاى 1312 قمرى) که از اجلاء شاگردان شیخ اعظم بوده، مؤلف در بعضى موارد عبارت هاى رسائل را تصحیح مىکند مثل: «قوله أقواهما العدم، أقول حکى سید مشایخنا أدام الله بقائه عدم ذکر لفظ أقواهما فی النسخة المرقومة بخط المصنف فهو بحسب الظاهر من تحریفات النساخ». همچنین وجود نسخههاى معتبر نزد مؤلف در تصحیح عبارتهاى رسائل نقش بسزایى داشته است مثل «قوله لأن الأقل حینئذ معلوم الحرمة و الشک فی حرمة الأکثر أقول فی بعض النسخ المصححة لأن الأکثر معلوم الحرمة و الشک فی حرمة الأقل و هذا هو الأنسب بالمقام». در جاى دیگر «أقول هذه العبارة لا تخلو عن تشویش و لذا أسقطت فی کثیر من النسخ المصححة». از طرفى دیگر استفاده ی آقا رضا همدانى از حاشیه شیخ اعظم بر رسائل و احاطه ی او بر این حاشیه در بسیارى موارد براى توضیح عبارت رسائل مورد استفاده واقع شده است. مثل «و لأجل ذلک غیر العبارة و أتى فی الحاشیة، المرجع فیه البرائة مطلقاً على ما فی الحاشیة، لکن فی بعض الحواشی المنسوبة إلیه بعد أن ذکر وجه التأمل، أقول فی بعض الحواشی المنسوبة إلیه…»
÷ با توجه به آنچه قبلا ذکر شد که مؤلف دو بار بر رسائل حاشیه زده، داراى احاطه کاملى به تمام مباحث مطرح شده است. به عنوان نمونه در بحث برائت مىگوید «و سیتضح وجهها فی مبحث التعادل و التراجیح… کما ستعرفه فی مبحث الاستصحاب… ستعرف فی خاتمة الکتاب» و گاهى اینطور مىنویسد «قوله و سیأتی ذکره عند الکلام على الاحتیاط، أقول الظاهر أنّه – قده – لم یتعرض لکلام السید فی طی مقدمات دلیل الانسداد».
·نحوه ی نگارش حاشیه آقا رضا همدانى با سایر حواشى مثل بحر الفوائد و أوثق الوسائل فرق دارد زیرا مؤلف صرفا به ذکر منابع و مآخذ کلمات شیخ نمىپردازد، بلکه سعى بر این دارد که به صورت تحلیلى به نظریات شیخ اعظم بپردازد و در واقع اصول و امهات نظریات شیخ را مورد بررسى و تحلیل قرار دهد. البته در تحلیل نظریات نیز مؤلف بناى بر اختصار دارد و اینگونه عبارت در کتاب دیده مىشود «ربما یترتب على اختلاف الجعل ثمرات فی مقام الاستنباط لیس المقام مقام شرحها… و تحقیق هذا الفروض و نظائرها یحتاج إلى بسط لا یناسب المقام». البته همچنانکه گذشت، گاهى تفصیل مطالب را به کتاب مصباح الفقیه ارجاع مىدهد. از نکاتى که باعث شده کتاب حاشیه آقا رضا همدانى مورد توجه خاص بزرگان و محققین علم اصول واقع شود ابتکارات و نوآوریهاى مؤلف در عین استحکام نظریات او
·از دیگر نکات با ارزش کتاب اینکه مؤلف گاهى مطالبى را که شیخ اعظم به بعضى از بزرگان نسبت داده به گونهاى دیگر تفسیر مىکند، مثل نسبتى که به سید در غنیة داده شده «و فی ظهور کلامه فی ما ذکره المصنف – قده – نظر» و «قوله فإنّ الظاهر کلام الشیخ – قده – الخ أقول الاستشهاد لکلام الشیخ – قده – لجواز طرح قول الإمام عن حیث الالتزام لا یخلو من نظر» و «قوله و منهم الصدوق – قده – الخ أقول لا یظهر من هذه العبارة التی نقلها عن الصدوق إلاّ أنه…»
4. حاشیه یمیرزا موسی تبریزی موسوم بهاوثق الوسائل:
میرزا موسى بن جعفر بن احمد تبریزى (متوفاى 1305 قمرى)، کتاب أوثق الوسائل یکى از بهترین شروح فرائد الأصول (رسائل) شیخ اعظم انصارى است و از نظر وسعت تتبع و تنوع مطالب کم نظیر مىباشد.
·سبک طرح مباحث در أوثق الوسائل به گونهاى است که مؤلف صرفا به شرح عبارتهاى کتاب بسنده کند، بلکه اشکالات و مناقشاتى در نظریات شیخ اعظم به وسیله ی مؤلف و یا استادش سید حسین کوهکمرى دیده مىشود. بنابراین شرح کتاب همراه با نقد و مناقشه است. (مانند ص 15 سطر 21 و ص 17 س 34 و ص 20 س 12) مؤلف در بعضى مباحث حتى مناقشاتى را در نظریات استادش مطرح مىکند، مثلا: «و لکن الانصاف أن دعوى کون المرتب على ظن الضرر حکماً واقعیاً لا تخلو عن نظر، بل منع، و إن مال إلیه سیدنا الأستاذ – دام ظله – فی مجلس الدرس» (ص 18 سطر 22). از نکات مثبت کتاب اینکه مؤلف به واسطه استادش سید حسین بن محمد کوهکمرى تبریزى معروف به سید حسین ترک (متوفاى 1299 قمرى) که شاگرد شیخ اعظم و صاحب فصول بوده، با نظریات واقعى شیخ اعظم آشنایى داشته و گاهى با عبارت: «و قد نقل بعض مشایخنا عن المصنف – قده – أنّه قال» (ص 146 س 23) مطلب را بیان مىفرماید و با مراجعه به نسخههاى مختلف رسائل نیز سعى در به دست آوردن نظریات اصلى شیخ اعظم داشته است مانند: «و فی بعض النسخ قد وقع الأمر بالتأمل بعد قوله…». مؤلف در نهایت تواضع و فروتنى به شیخ اعظم بسیار احترام مىگذاشته است. در خطبه کتاب مىخوانیم «فیقول المذنب الجانی قلیل البضاعة کثیر الإضاعة موسى بن جعفر…» و راجع به شیخ اعظم مىگوید: «شیخ المشایخ ممهّد قواعد الدین و محرز ضوابط الشرع المبین و مهذب القوانین المحکمة و مبین الإشارات المبهمة و مصباح مناهج شرایع الإسلام و مشکوة مسالک غایة المرام، کاشف اللثام عن غایة المراد کاشف الغطاء عن نهایة الإرشاد، کاشف الأسرار و الرموز عن مدارک الأحکام…» (اگر توجه شود مؤلف به بسیارى از کتب اصولى و فقهى در این عبارتها اشاره کرده است.)
·کتاب أوثق الوسائل یکى از بهترین منابع براى به دست آوردن مآخذ و منابع نظریات شیخ اعظم در رسائل است و در واقع، در بسیارى از موارد أوثق الوسائل یک دوره کتاب شناسى و شناسایى منابع و مآخذ اقوال مختلف مىباشد. (صفحه 22 سطر 18)
حتى اگر قسمتى از عبارتى حذف شده باشد بیان مىکند. مثلا در نقل کلام محدث استرآبادى: «قوله من الأمور الواضحة عند الأذهان المستقیمة… و قد وقع هنا سقط من قلم المصنف. قال فی کتاب الفوائد المدنیة قد وقع بعد العبارة المذکورة و لأنّهم عارفون بالقواعد المنطقیة.» یا اینکه اگر عبارت به صورت خلاصه ذکر شده باشد عین الفاظ را براى فهم بهتر مطالب ذکر مىکند. (ص 177 سطر 31)
خصوصیت دیگر مؤلف در کتاب شناسى، احاطه به نظریات افراد و کتابهایى است که در رسائل مطرح شده است. ایشان گاهى از کتابهاى مذکور، آدرس را به شکل دقیق بیان مىکند مثل :«وجدتها فی أواخر باب الرهن فی مسألة إقرار الراهن بعتق العبد المرهون قبل الرهن» یا اینکه: «قد ظهر من بعض المعاصرین الخ هو صاحب الفصول و ما نقله عنه فی مبحث الاجتهاد و التقلید» و گاهى تناقض نظریات آن افراد را بیان مىکند مثل: «و العجب من المحقق القمى، لأنه مع قوله باعتبار الظنون من باب دلیل الانسداد ذهب إلى القول بالإجزاء. و أعجب منه قوله به فی الأوامر العذریّة»
مصنف گاهى نظریات آن افراد را از طریق مشایخش بیان مىکند مثل: «قد نقل بعض مشایخنا عن الشیخ علی بن الشیخ جعفر صاحب کاشف الغطاء سماعاً منه فی مجلس بحثه التمسک بعموم الأمر الوفاء بالعقود فی المسألة» یا اینکه :«قوله فقد یقال الخ، القائل صاحب الریاض على ما حکاه عن بعض مشایخنا»
ایشان گاهى مأخذ نظریات مطرح شده به وسیله علما را مشخص مىکند مثل: «قوله للشیخ بعض، هو المحقق القمی – قده – تبعاً لسلطان العلماء فی حاشیة المعالم»، و یا: «هو المحکی عن بعض کتب العلامة و تبعهما صاحب الهدایة و الفصول» و یا: «أقول قد اختار الثانی صاحب الهدایة و الفصول سبقهما الشیخ أسد اللّه التستری و هو لا یقدح فیما ذکره فی الفصول من أنّه لم یسبقه إلى ما اختاره أحد لأنّه مع أخیه الفاضل البارع صاحب الهدایة من تلامذة الشیخ المذکور و لا غرو فی نسبة التلمیذ مطالب شیخه إلى نفسه کما جرى دیدنهم علیه فی أمثال هذا الزمان».
از طرف دیگر مؤلف به کتابها و حواشى شیخ اعظم نیز احاطه کامل داشته و گاهى رساله مستقلى مثل رساله تسامح در ادله سنن را در متن کتاب آورده است: «إنا وعدناک فی بعض الحواشی السابقة نقل رسالة مفردة فی التسامح فی أدلة السنن للمصنف قدس اللّه سره و طیب رمسه و هى…»، که از صفحه 299 تا صفحه 307 ادامه پیدا مىکند و در آخر اینطور مىفرماید «إلى هنا جف قلمه الشریف و بلغ کلامه اللطیف نور اللّه مرقده الحنیف و إنّى شاهدت أم النسخ و لکنی نسخت هذه النسخة من نسخة مستنسخة من الأصل».
در جایى دیگر از کتاب مىگوید: «قوله قد ادعى فخر الدین الخ قد اعترف المصنف فی بعض رسائله المفردة لهذه القاعدة بعدم عثوره فی الإیضاح بهذه الدعوى من الفخر و لکنی وجدتها أواخر باب الرهن».
یا اینکه: «الظاهر أن المشهور هنا تقدیم جانب المالک و قد أورد المصنف فی رسالته المفردة فی هذه القاعدة شطراً من کلماتهم فلا بأس بنقله».
و یا اینکه «کتب فی الحاشیة…» و «قال فی الحاشیة…» که ظاهراً باید حاشیه شیخ بر رسائل باشد.
·مؤلف به دلیل اینکه استادش سید حسین کوهکمرى از شاگردان صاحب فصول بوده به نظریات صاحب فصول عنایت داشته و در بسیارى موارد بدون اینکه در متن کتاب نام یا اشارهاى از صاحب فصول برده شده باشد، به نظریه ایشان اشاره کرده و نظریه او را تحلیل مىکند و اگر چه شیخ از او تعبیر به بعض المعاصرین مىکند، مؤلف از او تعبیر به الفاضل المعاصر دارد که خود حکایت از فضیلت علمى او نزد مؤلف دارد.
·از نکات مثبت دیگر اینکه مؤلف بدون اطلاع دقیق مطلبى را بیان نمىکند و در صورت شک، احتیاط مىکند مثلا «و المسألة محتاجة إلى مزید التأمل و هذا ما یخطر بالبال فی العاجل لعلّ اللّه تعالى یوفقنا لما هو أدق و أتقن فی الآجل». که نشان از تقوا و ورع او در بیان مطالب دارد.
·از خصوصیات مهم دیگر کتاب تنوع در طرح مطالب است، زیرا مؤلف علاوه بر توضیح مطالب عمیق و تعیین دقیق مآخذ مورد استفاده، به نکات جزئى نیز توجه دارد. مثلا وزن کلمات یا حتى متعلق جار و مجرور را بیان مىکند و حتى مباحث رجالى را نیز تبیین نموده و مآخذ و صاحبان آنان را نیز معرفى مىکند. (ص 227 س 34 و ص 234 س 36 و ص 159 س 3)
مطالب مستقلى جداى از شرح متن فرائد الأصول (رسائل) در این کتاب مطرح شده است که به بعضى اشاره مىشود:
1 – رساله تسامح در ادله سنن، از شیخ اعظم از صفحه 299 تا 307 ؛ صفحات 394 تا 396؛ صفحه 422 تحقیق المقام یحتاج إلى بسط الکلام، تا صفحه 425؛ صفحه 426 بقی الکلام فی جملة…؛ صفحه 525 اعلم أنه قد بقی فی المقام…؛ صفحه 540 راجع به قاعده ید؛ صفحه 540 تا 546؛ صفحه 556 تا 560 فروع قاعده تجاوز؛ صفحه 574 تا 579 أصالة الصحة در اقوال؛ در بحث تعادل و تراجیح صفحه 600؛ تنبیه در صفحه 603؛ در توضیح حکم تعارض از صفحه 617 تا 623؛ تعارض سایر ادله ظنى با اجماعین منقولین از صفحه 633 تا آخر کتاب.
از صفحه 123 تا 136 نیز مباحث وسیعى از نقل کلام اخباریها در مورد قطعیت صدور اخبار آورده شده که بسیار مهم و با ارزش است.
در رسائل شیخ انصارى از بسیارى از دانشمندان اصولى و کتابهاى آنها به رمز و کنایه تعبیر شده که أوثق الوسائل آنها را بیان کرده است، از جمله:
1 – از شریف العلماء تعبیر به بعض مشایخنا شده، قوله من بعض مشایخنا هو الفاضل النراقی فی مناهجه
2 – قوله تبعا لبعض الأساطین الخ، السید السند صاحب مفتاح الکرامة
3 – قوله بعض من قارب عصرنا من الفحول، هو العلامة الطباطبائی فی قواعده
4 – قوله کما صرح به بعض المحققین الخ، هو المحقق الخوانساری
5 – قوله و قد یظهر من بعض المعاصرین الخ، هو صاحب الفصول
6 – قوله بعض المحققین، هو الشیخ أسد اللّه التستری
7– قوله بعض المعاصرین، هو صاحب المناهج
8– قوله بعض مشایخنا هو شریف العلماء
5. حاشیه ی حاج غلامرضای قمی:
ثانیا: تقریرات دروس علما
1.تقریرات دروس مرحوم میرزای نایینی از قبیل فوائد الاصول و اجود التقریرات:
کتاب حاضر مجموعه ی درس هاى میرزا محمد حسین غروى نائینى، از بزرگ ترین چهرههاى اصولی و فقهی شیعه در قرن چهاردهم هجرى است (1276 – 1355 هجرى قمرى) که این تقریرات توسط عالم ربانى، شیخ محمد على کاظمى خراسانى (1309 – 1365 هجرى)، از شاگردان ممتاز علامه ی نائینى تحریر شده است.
اگر چه نام کتاب تقریرات آیت الله المجدد الشیرازی (متوفاى 1312 قمرى) است، اما دقیقا مشخص نیست که این کتاب تقریر درس میرزاى شیرازى است و یا تألیف نظریات علامه ملا على روزدرى (متوفاى 1290 قمرى) است که بسیارى از نظریات شیخ اعظم انصارى و میرزاى شیرازى را نیز در آن آورده است. از نظریات مطرح شده توسط ملا على روزدرى و همینطور حواشى و تعلیقههاى او مشخص است که داراى مرتبه والایى بوده و در بعضى مباحث مثل تعادل و تراجیح هنگام مطرح کردن مسلک مصلحت سلوکیه، مشخص است که او داراى فکر و نظر جدید و عمیقى است که خلاصه نظریات شیخ اعظم و میرزاى شیرازى مىباشد. از طرفى توجه میرزاى شیرازى به ایشان و اینکه او را براى رفتن به تبریز و جوابگویى به پرسشهاى مردم و مرجعیت آنان برگزیده بود، از مقام والاى او نشان دارد. با توجه به اینکه مؤلف از شاگردان شیخ اعظم انصارى و از قدماى شاگردان میرزاى شیرازى بوده و تاریخ وفات او 1290 قمرى است که حدود 21 سال قبل از وفات میرزاى شیرازى (در سال 1312) مىباشد، به نظر مىرسد مؤلف خود از صاحب نظران مباحث اصولى بوده و علاوه بر نظریات خود، بسیارى از نظریات میرزاى بزرگ را نیز در این کتاب مطرح کرده است.
4. تقریرات دروس خارج اصول مرحومآیة الله العظمیخویی قدس سره که به ناممصباح الاصول چاپ شده است